مفهوم اوقات فراغت (تنوعی از نگرش ها و تعاریف)
واژه ی انگلیسی leisure به نظر می آید که از واژه ی لاتین licere مشتق شده به معنی مجاز بودن یا آزاد بودن است. از این رو واژه فرانسوی leisir به معنی وقت آزاد و واژه ی انگلیسی licence به معنی مجوز یا آزادی عمل می باشد. بنابراین واژه ی فراغت در زبان ما با پیچیدگی معانی همراه است. عموما بر حسب «آزادی از اجبار»، «فرصت انتخاب»«زمان اضافه ای که پس از انجام کار باقی مانده باشد»، یا به عنوان «زمان آزادی که پس از وظایف ضروری اجتماعی باقی می ماند»، تعریف می شود.
طبق نظر پاریز، اوقات فراغت خود به منزله ی پدیده ای اجتماعی در الزامات و ضرورت های اجتماعی درگیر شده و بخوبی می تواند به منزله ی تجسمی از روش کلی زندگی به حساب آید. چنین عقیده ای فورا مفهوم فرهنگ را به میان می آورد. «کاپلان» کامل ترین تعریف را از فراغت ارائه داده است. او فراغت را شماری از مشغولیت ها می داند که فرد به اختیار خود، برای استراحت، تفریح و سرگرمی، افزودن به دانش یا توسعه دادن مهارت هایش به کار می گیرد و انجام دادن آنها رضایت خاطر او را فراهم می کند.
گرچه فراغت را غالبا به «فعالیت هایی که آزادانه انتخاب شده» اطلاق کرده اند اما در واقعیت این آزادی انتخاب، به ندرت قابل حصول است. از این رو، دومازیه اصطلاح «نیمه فراغت» را برای فعالیت هایی که شخص مجبور به انجام آنهاست اما در هنگام انجام، رضایت خاطر او را فراهم می کنند، وضع کرده است. از طرف دیگر چون فراعت امری نسبی است، باید توجه داشته باشیم که هیچ چیزی را نمی توان فی نفسه و برای همه به عنوان فراغت تلقی کرد ودر عین حال، تقریبا هر چیزی را چنانچه رضایت بخش باشد، می توان فراغت دانست.
جورج تورکیلدسن (۱۳۸۲) نگرش های گوناگون درباره ی اوقات فراغت را به پنج دسته تقسیم بندی کرده است:
- اوقات فراغت از دیدگاه زمانی
- اوقات فراغت به منزله ی فعالیت
- اوقات فراغت به منزله ی حالتی از بودن
- اوقات فراغت به منزله ی یک مفهوم کلی نگر و همه جانبه
- اوقات فراغت به منزله ی شیوه ای از زندگی
اوقات فراغت از دیدگاه زمانی
در محدوده ی چارچوب وسیع تعاریف اوقات فراغت از دیدگاه زمانی تفاسیر بسیاری وجود دارد. بعضی از این تفاسیر با تعریف اوقات فراغت به عنوان زمانی که شخص در درجه ی اول برای پول کار نمی کند، وجه تمایز بسیار کلی را ایجاد کرده است.
فرهنگ جامعه شناسی اوقات فراغت را به «منزله ی وقت آزادی که پس از پرداختن به ضروریات عملی زندگی باقی می ماند، تعریف می کند.» این تعریف وقت مازادی در نظر می گیرد تا آن طور که مایل هستیم بگذارنیم. مشکلی که در تلقی اوقات فراغت به عنوان وقت آزاد وجود دارد این است که کشیدن خطی بین ضروریات و وقت آزاد سخت می باشد.
از نظر برایت بیل و دیگران، هرچند که اوقات فراغت با زمان ارتباط پیدا می کند، اما تنها زمان تحت اختیار فراغت به حساب می آید- یعنی به جز زمان مربوط به خود زندگی و زمان مربوط به فراهم کردن امکانات زندگی، «زمانی که به صلاحدید و انتخاب خود می شود مورد استفاده قرار داد». از این رو سه نوع کاربرد زمانی قابل تشخیص می باشد:
زمان لازم برای خود زندگی، زمان لازم برای فراهم سازی امکانات زندگی، زمان تحت اختیار که به صلاحدید می توان مورد استفاده قرار داد.
اوقات فراغت به منزله ی فعالیت
یک برداشت سنتی این است که اوقات فراغت از فعالیت هایی ترکیب شده است که آموزنده و آگاهی بخش می باشند. بنابراین اوقات فراغت را به منزله ی «دسته ای از فعالیت ها» توصیف می کنند. نیومیرها اوقات فراغت را این طور تعریف می کنند: «فراغت فرصتی است برای پرداختن به بعضی از فعالیت ها، خواه جدی یا نسبتا غیر فعال، که ضرورت های زندگی اقتضا نکرده باشد.» کاپلان با توصیف اوقات فراغت به منزله ی فعالیتی متمایز از کار، به عنوان هدف به آن نگاه می کند؛ در حالی که خود کار وسیله ای برای رسیدن به یک هدف است. نش برای فعالیت های معینی کاربرد اوقات فراغت را در چهار سطح در نظر می گیرد: درگیری غیرفعال، عاطفی، فعال و خلاق.
گرچه فراغت را غالبا به «فعالیت هایی که آزادانه انتخاب شده» اطلاق کرده اند اما در واقعیت این آزادی انتخاب، به ندرت قابل حصول است. از این رو، دومازیه اصطلاح «نیمه فراغت» را برای فعالیت هایی که شخص مجبور به انجام آنهاست اما در هنگام انجام، رضایت خاطر او را فراهم می کنند، وضع کرده است. فعالیت هایی مانند کارهای خانگی می تواند لذت بخش یا سرگرم کننده باشد و به عنوان «نیمه فراغت» عمل کنند.
اوقات فراغت به منزله ی یک هدف قایم به ذات،حالتی از بودن
کاپلان، پیچیدگی تعریف را نشان می دهد. از نقطه نظر جامعه شناسی «هیچ چیزی را نمی توان فی نفسه به عنوان اوقات فراغت تلقی کرد و تقریبا هر چیزی را می توان فراغت دانست. این امر بستگی به عوامل دخیل در اوقات فراغت دارد.» مطابق تعریف انسان گرایانه، فراغت فی نفسه به عنوان هدف تلقی می شود و حالتی از بودن به حساب می آید.
پی پر معتقد است که اوقات فراغت یک حالت روحی روانی است. فراغت نتیجه ی ساده ی عوامل خارجی نیست. همین طور نتیجه ی اجتناب ناپذیر وقت آزاد، یک روز تعطیل آخر هفته هم نیست؛ بیشتر شامل نوعی طرز فکر، حالتی از رضایت، آرامش و فراغت بال است. از دیدگاه پی پر، اوقات فراغت وسیله ای برای رسیدن به یک هدف نیست بلکه خود فی نفسه یک هدف است.
به زعم دوگرازیا فراغت به معنی رها و آزاد بودن از ضرورت های زندگی روزمره است. در نگرش وی – که بیشتر از هر کسی به دیدگاه ارسطو نزدیک است- فراغت مردان و زنان را به کمال رسانده و دری به آینده می گشاید. لازم است فراغت تسلط ماشین را بشکند و انرژی انسان را برای بیان آزاد، جستجوی حقیقت، زیبایی و دانش رها کند.
اوقات فراغت به منزله ی یک مفهوم کلی نگر یا یک ارزش
اکثر نویسندگان هر سه جنبه ذکر شده (اوقات فراغت به معنی وقت، فعالیت و حالتی از بودن) را با هم تلفیق کرده اند و روی یکی از آنها بیشتر تکیه می کنند.
به عقیده ی دومازیه، سه کارکرد اصلی اوقات فراغت عبارتند از:
- استراحت و رفع خستگی ناشی از کار و به عبارت دیگر، آسایش جسمانی
- تفریح و سرگرمی، فرار از تکرار و روزمرگی
- رشد، خودشکوفایی و آفرینندگی
مورفی اعتقاد دارد که اثربخشی کار در پاسخگویی به نیاز هویت فردی کاهش یافته است. برعکس، ارزش اوقات فراغت در ایجاد منزلت و هویت شخصی افزایش یافته است. وی این واقعیت را به عنوان عامل اساسی در حرکت به سوی تلفیق کار و فراغت می داند. دیدگاه کل نگر اوقات فراغت در شرایط تمامیت فردی دیده می شود. بر این اساس، «معنای کار و اوقات فراغت به طور تفکیک ناپذیری به همدیگر وابسته است.»
اوقات فراغت به منزله ی شیوه ای از زندگی
این جهت گیری آرمانگرایانه است و به فلسفه ارسطو شباهت دارد. بر اساس آن فراغت محصول وقت یا حالت فکری نیست بلکه شیوه ای از زندگی است. «فراغت، زندگی نسبتا آزاد از نیروهای اجباری بیرونی موجود در فرهنگ شخص و محیط مادی اوست؛ به طوری که بتوان از روی عشق گیرا به شیوه هایی که شخصا خوشایند و از روی شم ارزشمند بوده و مبنایی اعتقادی را فراهم کند، دست به اقدام زد.» می دانیم که آزادی محدود است؛ ما آزاد نیستیم که هر کاری دلمان خواست انجام دهیم. لذا، در آن صورت فراغت، به منزله ی یک شیوه، فرصت ها و اوقاتی را عرضه می کند که به وسیله ی آنها می توانیم کارهایی را که می خواهیم انجام دهیم، انتخاب کنیم.
اوقات فراغت: چشم انداز تاریخی آن
اوقات فراغت در دوران باستان
اندیشه ی اوقات فراغت در تمدن اولیه ی یونان باستان بیشتر تحت تاثیر نوشته های افلاطون و ارسطو قرار گرفته است. در اوج تمدن یونان (حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد) حرفه ای شدن روزافزون ورزش، سرگرمی های عمومی و مسابقات، باعث بوجود آمدن یک نوع «اصول اخلاق تفریحی بود.» استفاده ی هوشمندانه از وقت آزاد هدف زندگی بود. زندگی طبیعی انسان گروهی و زندگی در اجتماع بود.
افلاطون ارزش و احترام کمی به کار یدی قایل بود، اما به فراغتی که بوسیله ی شهروندان لایق از طریق اجرای موسیقی، نمایشنامه، ورزش، اصول شهروندی و تعلیم و تربیت بخوبی مورد استفاده قرار گرفته است، ارزش و احترام زیادی قایل بود. در دوران باستان جامعه دارای طبقات مختلفی بود. در بین این طبقات، طبقه ی حاکم برای خود یک سری امتیازهای ویژه ای از جمله اوقات فراغت قائل بود و به منظور حفظ آن امتیازها برای خود و آیندگانشان، حتی به زور متوسل می شدند.
تمایز کار-اوقات فراغت ممکن است به وسیله ی فلاسفه یونان آغاز شده باشد. جامعه ی روم را می توان اولین جامعه ای دانست که اوقات فراغت سازماندهی شده را بنا نهاد. برای مثال آنها پارک های بزرگ، سالن های عمومی و ورزشگاه های بزرگی را تاسیس کردند.آنچه اوقات فراغت در روم باستان را از اوقات فراغت در یونان باستان متمایز می ساخت، این بود که در روم بر خلاف یونان علاوه بر طبقه اشراف، دیگر اقشار جامعه مانند کارگران، کشاورزان و کارمندان نیز می توانستند اوقات فراغت داشته باشند.
پس از فتوحات و موفقیت های روم باستان، شهرنشینی گسترش یافت، از این رو وقت آزاد قابل ملاحظه ای در حدود ۲۰۰ روز تعطیلات در سال تا سال ۳۵۴ بعد از میلاد داشتند. اوقات فراغت برای آنها حائز اهمیت بود. اما اهمیت آن با اصول اخلاق تفریحی یونانیان تفاوت داشت. برای رومیان اهمیت اوقات فراغت وابسته به شایستگی کار بود. اوقات فراغت بیش از اینکه ارزش زیبایی شناختی داشته باشد، ارزش سود جویانه داشت.
قرون وسطی
سقوط امپراطوری روم و گسترش مسیحیت روی اوقات فراغت و تفریح تاثیرات عمیقی داشت. کلیسای کاتولیک تعلیم می داد که هدف زندگی آماده شدن برای حیات پس از مرگ است. کلیسا اکثر فعالیت های تفریحی را، به جز آنها که به عبادت و آیین مذهبی مربوط بودند قدغن کرد.کار مورد تمجید قرار گرفت و بیکاری اهریمنی قلمداد شد. برای توده ها زندگی در حد همان جشن های مذهبی، مسابقات خروس بازی و دیگر فعالیت های این چنینی در حول و حوش کار به منزله ی تنفس و زنگ تفریح باقی مانده بود.
عصر رنسانس و نهضت اصلاح گری
قدرت کلیسا در این عصر رو به انحطاط رفت و انواع هنر و انسان گرایی امکان تجدید حیات یافت. گسترش دانش وآزادی خواهی، جزم اندیشی مذهبی را بر طرف کرد. عامه ی مردم به کسب لذت از اعیاد مذهبی و غیر مذهبی ادامه دادند. گسترش صنعت چاپ ادبیات را در دسترس مردم بیشتری قرار داد، زیرا قبل از آن تنها برای آنهایی که در دیرها، دانشگاه ها و خانه های اشراف مطالعه می کردند قابل دسترسی بود. موسیقی، نمایش و رقص به صورت حرفه ای در تئاترها اجرا می شد و تحصیل با سادگی بیشتری امکان پذیر شد.
اگرچه رنسانس آزادی بیشتری برای اوقات فراغت به وجود آورده بود، نهضت اصلاح دینی به نظر می آمد که حتی تاثیر عظیم تری بر روی طرز فکر غربی داشت. نهضت اصلاح دینی دوره ای بود که کار را به عنوان کمال مطلوب عرضه کرده و به مضرات اوقات فراغت بد گمان بود- در سراسر قرن بیستم بر روی اصول اخلاقی کار پافشاری می شد.
انقلاب صنعتی
انقلاب صنعتی غرب، در بدو ظهور و دوره اولیه خود به سرکوب مجدد اوقات فراغت توده مردم انجامید اما با آغاز قرن بیستم، رشد فناوری شرایط کار را بهبود بخشید و چانه زنی های کارگران نیز اوقات تعطیل را افزایش داد. در همین دهه ها تورستاین وبلن- پیشگام نظریه پردازی در فراغت- در کتاب خود، جامعه فراغتی طبقه مرفه بورژوازی جدید را طبقه تعریف کرده که افراد آن برای معرفی خود و جایگاه اجتماعی شان از مصرف تظاهری کالا از مصرف نمایشی اوقات فراغت استفاده می کردند.
در این دوره، غلبه مادی گرایی، فردیت و هدونیسم به این نگرش ها دامن زد و فراغت را با مصرف و تجارت درهم آمیخت. زیمل در اثر مهم خود، «کلانشهر و حیات ذهنی»، به الگوی نگرشی و رفتاری مشابهی اشاره کرده است که در ابتدای قرن بیستم در فرهنگ جدید و متمایز شهری شکل گرفت. بورژوازی جدید در مواجهه با گمنامی و ناشناختگی زندگی شهری، الگوی خاصی از مصرف را در پیش گرفت تا بتواند احساس فردیت و تشخص خود را حفظ کند و به سایر آحاد جامعه نشان دهد. افراد مورد نظر زیمل و وبلن از طریق مصرف کالا در پی آن بودند که هویت و تفاوت خود را ابراز کنند و از آنجا که خرید و مصرف کالا عمدتا در فراغت آنها انجام می شد، خرید و مصرف و هویت یابی از طریق مصرف کالاها به فراغت پیوند خورد.
مفهوم نوین اوقات فراغت
در اثر تحولات یاد شده، فراغت در جوامع مدرن توسعه یافت و از طرفی به عنوان امری سودبخش به جامعه مصرفی پیوند خورد و از طرفی دیگر، باعث ارتقای کیفیت زندگی توده ها شد و در عین حال به عنوان مشکل قرن بیستم شناخته شد.
در شرایط قرن بیستم، امکانات فراغتی افزایش یافت اما در عین حال ماده گرایی، تقاضاهای فزاینده برای کار و انتقال ارزش های کاری (مثل بازدهی و کالایی شدن زمان) به اوقات فراغت، فعالیت های ضد فراغتی را افزایش داد. فعالیت ضد فراغتی یعنی فعالیتی که بی اختیار به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدفی، با اضطراب زیاد، آگاهی از گذر زمان و کمترین حد آزادی فردی دنبال می شود.
مفهوم امروزی اوقات فراغت تقریبا در تضاد با معنای انسان گرایانه اش قرار گرفته است و انسان رها شده از استبداد همنوع، گرفتار استبداد زمان شده و همانطور که زمان کار، تحت کنترل درآمد، زمان فراغت نیز تحت کنترل درآمده است. جستجوی مردم برای خرید خوشبختی، اعتیاد به کار و فراغت از دست رفته آنها، در واقع نوعی فرار از آزادی است. مارکوزه معتقد است اضطراب انتخاب انسان ها را به گریز از آزادی می کشاند. به همین خاطر دهه ۱۹۹۰ را در غرب، دهه «قحطی زمان» و بیماری «شتاب زدگی» نامیدند.
رابطه میان گردشگری و فراغت
اغلب صاحب نظران در این نکته اتفاق نظر دارند که گردشگری در چارچوب مفهوم فراغت که توسط کوپر (۱۹۹۳) تعریف شده قرار می گیرد:
به عبارتی دیگر فراغت یک دوره ی زمانی و وضعیتی ذهنی است که طی آن اجبارها و الزام ها به حداقل می رسد.
تفریح مجموعه فعالیتی است که در هنگام فراغت، اغلب در خانه یا محیط بیرون انجام می شود. از سوی دیگر گردشگری یعنی صرف زمان و یا طی مسافت خارج از محیط خانه (درونی). مورگان (۱۹۹۶) بر این باور است که گردشگری و فراغت از نظر فعالیت های مربوطه تقریبا غیر قابل تمایزند و تنها عامل مکان در آن نقش متمایز کننده دارد. به اعتقاد وی از آنجا که تعریف نوین گردشگری مسافرت های کوتاه روزانه را نیز در بر می گیرد، خط فاصل میان فراغت و گردشگری دیگر چندان مشخص نیست.
این استدلال از دو جهت صحیح نیست. زیرا به اعتقاد مورگان مکان مهمترین عامل تمایز میان گردشگری و فراغت است. از طرف دیگر، فراغت و تفریح بخشی از روند زندگی اند که عمدتا در خانه و داخل شهر به آنها پرداخته می شود. اما، گردشگری به فراغت و فعالیت های تفریحی اطلاق می شود که بخشی از روند زندگی، اما متفاوت با فعالیت های روزانه است و این تعریف خود بر مفهوم «سفر» نیز دلالت می کند.
عامل مهم تر این است که انواع گردشگری، شامل الگوهای رفتاری مختلفی در مقصد می شود که یکی از آنها الگوی مصرف است. به عنوان مثال تفاوت میان خرید یک دستگاه ویدیو و یک مسافرت سه هفته ای به شهر دیگری را در نظر بگیرید. برای خرید دستگاه ویدیو، به نیاز داخلی و احتساب بودجه توجه می شود، اما لازمه انجام مسافرت، یک عامل و علت پیچیده تر و بحث انگیزتر است. فراغت، تفریح و گردشگری با این مثال کاملا قابل تشخیص هستند.
ارتباط میان فراغت و کار
کار: میراث بردگی، سنت کار در برابر پول
تاریخ نشان داده است که زندگی توام با فراغت را تنها کسانی می توانند برای خود فراهم کنند که وقت آزاد و وسایل لازم را برای رها کردن خود از «مصیبت» کار داشته باشند. طبقه ی اشراف یونان نمی توانست بدون وجود نظام گسترده ی بردگی به فراغت بپردازد؛ اشرافیت انگلستان نیز بدون ستم بر فقرا قادر به حفظ جایگاه خود به عنوان نمونه ای از جامعه صاحب فرهنگ نبود.
برتراند راسل در کتاب خود به نام «در دفاع از وقت گذرانی» می نویسد: این اعتقاد که کار شریف است موجب آسیب و صدمه می شود؛ اخلاق کار، اخلاق بردگان است. در حقیقت کار برای ستمدیدگان به منزله ی بردگی بود. پسران و دخترانی که حدود یک قرن پیش در کارخانه های نساجی انگلستان بردگی می کردند، نه وقت لذت بردن از فراغت را داشتند و نه انرژی آن را.
دوگانگی کار و فراغت
رویکردهای متفاوتی نسبت به دوگانگی بین کار و فراغت ارایه شده است، از جمله می توان دیدگاه پارکر اشاره کرد. وی بیان می کند که کار، امری جدی در زندگی است و فراغت امری فرعی یا حتی موهوم. رویکرد دیگری نیز وجود دارد که معتقد است فراغت، هدف و مقصود زندگی و کار، تنها ابزاری برای رسیدن به آن هدف است. رویکرد سوم قدری منسجم تر است؛ کار و فراغت اجزای قابل جمع و آشتی پذیر کل زندگی هستند؛ مانند یک خلبان یا هنرمند که کار و فراغت او در یکدیگر آمیخته اند ….
نکته ی مهمی که در مورد اهمیت نسبی کار و فراغت وجود دارد و می تواند ارزش هر یک را در نظر افراد نشان دهد، انتخابی است که این افراد بین درآمد بیشتر و فراغت بیشتر می کنند. در جوامع غیر صنعتی مردم همین که درآمد کافی را برای تهیه ی آنچه ضروری می انگارند به دست می آورند، دیگر تمایلی به جتسجوی کار دوم از خود نشان نمی دهند. ولی مردم کشورهایی که از لحاظ اقتصادی پیشرفته هستند، غالبا کار دوم یا اضافه کاری را بر فراغت بیشتر ترجیح می دهند.
برخی از عوامل موثر در ارزش گذاری به اندیشه ی همراه ساختن کار و فراغت در سالهای اخیر به قرار زیر است:
- طول ساعات کاری، مشخص کننده ی مقدار زمان و پولی است که می توان از آنها برای فراغت بهره جست.
- کار می تواند تعیین کننده ی مقدار انرژی، شور و شوق و انگیزه ای باشد که برای پرداختن به فراغت باقی می ماند.
- برخی کارها می توانند در طول ساعات کاری موقعیت هایی را نیز برای فراغت فراهم سازند یا اینکه خود به عنوان فراغت تلقی شوند.
- برخی مشاغل ماهیتا به انواع خاصی از فعالیت های فراغتی نزدیک ترند.
کلی (Kelly) در رابطه با موضوع کار و فراغت سه نوع فعالیت فراغت را پیش بینی می کند:
«فراغت بی قید و شرط» به کار وابسته نیست و فرد آن را آزادانه انتخاب می کند؛
«فراغت هم پایه» شبیه به کار است، مثلا به عهده گرفتن مشغولیت مورد علاقه؛
و «فراغت مکمل» که نه از لحاظ ظاهر و نه از لحاظ محتوا به کار هیچ ارتباطی ندارد ولی لزوم شرکت کردن در آن را کار فرد به او تحمیل می کند. به عنوان مثال، اجبار به شرکت در جلسه ای که دیگران انتظار دارند در آن حضور یابد.
تغییر اوضاع از دهه ۱۹۶۰ به بعد
تغییرات امروز نیز به همان اندازه مهم و به همان اندازه قابل تاملند. امروز انتخاب مشتریان وانتظارات آنها به نحوی روزافزون شدت گرفته است؛ تغییرات جمعیت شناختی ما را ملزم به در نظر گرفتن برنامه هایی پشرفته می کند. ولی جامعه مدرن هنوز با پدیده ی فراغت به طور جدی برخورد نکرده است. کار و الزامات آن، تعیین کننده ی الگو و ریتم زندگی هستند و هر نوع بیکاری با عنوان اوقات فراغت شناخته می شود.
امروزه تصویری کاملا متفاوت از کار وجود دارد. حدود یک چهارم از کل کارگران مرد بریتانیایی بیش از ۴۸ ساعت در هفته کار می کنند؛ ۴۴ درصد کارگران بریتانیایی خستگی شدید خود را به خانه می آورند؛ بیش از نیمی از کارگران دچار اضطراب و دلهره هستند؛ از هر ده نفر کارگر هفت نفر تمایل به ۴۰ ساعت کار در هفته دارند ولی فقط سه نفر از هر ده نفر چنین می کنند. زنان کارگری که تمام وقت کار می کنند ۳۲ ساعت در هفته وقت آزاد دارند که این میزان ۱۴ ساعت کمتر از وقت آزاد مردان کارگری است که تمام وقت کار می کنند.
گفته می شود که در ژاپن هر ساله ۱۰،۰۰۰نفر از فرط کار بیش از حد جان می سپارند. تعداد افرادی که دچارتنگنای وقت هستند افزایش یافته است. الگوی «کار، خرید، فراغت»، که ستون های اصلی زندگی هستند، در حال محو شدن است. زندگی ما به سوی حالتی پیش می رود که خرید خود را در خانه انجام می دهیم، عملیات بانکی را در خانه و از طریق اینترنت به انجام می رسانیم و حتی مسوولیت های شغلی خود را نیز در خانه و از طریق وسایل ارتباطی اجرا می کنیم.
«نوار ویدیویی زندگی را با شتاب نمایش می دهیم تا بتوانیم فعالیت های بیشتری را در مدت زمانی محدود به انجام رسانیم.» چه در محل کار، چه هنگام خرید، چه در زمان آشپزی و چه در اوقات فراغت خود همواره نگران زمان هستیم. ما در عصری زندگی می کنیم که فن آوری این امکان را برایمان مهیا ساخته که استقلال و آزادی فردی خود را افزایش داده و از اوقات تلف شده بکاهیم و در مقابل به اوقات فراغت بیفزاییم.
توکارسکی و اشمیت (۱۹۸۵) نظریات گوناگون درباره ارتباط بین کار و اوقات فراغت را به صورت زیر طبقه بندی کرده اند:
نظریه ی انرژی اضافی: آن قسمت از انرژی که به هنگام کار مورد نیاز نیست، در اوقات فراغت مصرف می شود.
نظریه ی استراحت: عملکرد اصلی اوقات فراغت، استراحت پس از کار است.
نظریه ی تخلیه ی هیجان ها: هیجان های انباشته شده ی زمان کار و انقباض های روانی آن در اوقات فراغت تخلیه می شود.
نظریه جبران: اوقات فراغت، امکان جبران اجبارها، سرخوردگی ها، نواقص و کمبودهایی را که در هنگام کار به وجود می آیند، فراهم می کند.
نظریه تضاد: اوقات فراغت در تضاد کامل با کار است.
نظریه تشابه: کار و اوقات فراغت زمینه های مشابهی هستند که چارچوب های مشابه نیز دارند.
نظریه کاهش: کمبود تجربیات شخصی در زمینه ی کار موجب می شود که فعالیت های اوقات فراغت نیز دچار نقصان شوند.
نظریه عمومیت: عادات و رفتارهای فراگرفته شده در هنگام کار، در زمان فراغت نیز ادامه پیدا می کند.
نظریه استقلال: بین کار و اوقات فراغت به جز ارتباط زمانی، رابطه ی دیگری وجود ندارد.
تقسیم بندی هابرماس (۱۹۸۸) در زمینه ی رابطه ی بین کار و اوقات فراغت:
- اوقات فراغت، زمانی برای تجدید قوا
به عقیده ی هابرماس، این نظریه که اوقات فراغت زمانی برای تجدید قواست، مربوط به اوایل دوران صنعتی شدن است. در آن زمان ساعات کاری به قدری طولانی بود که اوقات فراغت تنها برای تجدید قوای فیزیکی مورد استفاده قرار می گرفت.اما امروزه این گونه نیست.
- اوقات فراغت، زمانی برای رفع خستگی
اینکه اوقات فراغت موجب رفع خستگی ناشی از فشارهای کاری می شود، از آنجا سرچشمه می گیرد که انسان در اثر کارهای روزمره هم از نظر جسمانی و هم از نظر روانی خسته می شود.
- اوقات فراغت برای تکامل شخصیت
عملکرد تکاملی اوقات فراغت ناشی از ادامه ی فعالیت های کاری انسان در اوقات فراغت است.این فعالیت ها بدون اجبار و تعیین تکلیف از سوی دیگران انجام می شوند، مانند کارهای فنی که افراد در خانه انجام می دهند یا کارهای جنبی که به میل خود افراد انجام می شود. بنابراین دانستنی ها و توانایی هایی که او در کار خود پیدا کرده است، در اوقات فراغت به کمک او می آیند و شخص آنها را با میل و رغبت و تحت رهبری خود به کار می گیرد.
نیازها، خواسته ها و خدمات فراغت
سیاست گذاران اوقات فراغت، پژوهشگران، برنامه ریزان و مدیران، غالبا «نیازها» را با «خواسته ها» برابر در نظر می گیرند، ولی در حقیقت تفاوتی بین این دو وجود دارد. لاوری و کورتیس نیاز را مفهومی اساسی تر تلقی می کنند و «خواسته ها» را مفهومی می دانند که از نیاز نشات می گیرد.
پژوهشگران عموما درصدد ایجاد خواسته های فراغتی بوده اند و کمتر به درک نیازهای مردم پرداخته اند؛ برای مثال تحقیقات در انگلستان برخی خواسته ها را شناسایی کرده ولی انگیزه های مردم برای تمایل به تفریح را هنوز کشف نکرده و هنوز مشخص نکرده که چرا مردم در چنین فعالیت هایی شرکت می کنند و مهمترین انگیزه هایی که بر این شرکت تاثیر می گذارند کدامند.
ارزیابی نیازها در پی درک آن دسته از رفتارهای فرد واجتماع است که مرتبط با فراغت و تفریح می باشد. برنامه ریزان و مدیران از طریق ارزیابی نیازها می توانند از انگیزه های پنهان، علایق، افکار، عادات، خواسته ها و دانش افراد آگاه شوند. از راههای عملی جمع آوری چنین داده هایی، آگاه شدن از ویژگی های جمعیت شناختی، چگونگی استفاده از زمان، رفتار مردم در اوقات فراغت و افکار و نگرش آنها به موضوع فراغت است.
عوامل موثر در گذران اوقات فراغت
این عوامل را می توان به سه دسته تقسیم بندی نمود:
دسته ی اول این عوامل به خود فرد مرتبط می شوند: اینکه در چه مرحله ای از زندگی قرار دارد، نیازهایش کدامند، دارای چه علایقی است، نگرش هایش کدامند، چه توانایی هایی دارد، شرایط رشدش چگونه بوده است و چه شخصیتی دارد.
دسته ی دوم این عوامل به محیط و شرایطی مرتبط می شود که فرد در آنها قرار دارد: بافت اجتماعی که فرد نیز جزیی از آن است، زمانی که در اختیار فرد قرار دارد، و نیز شغل و درآمدش.
دسته ی سوم این عوامل نیز به موقعیت ها و خدماتی که در اختیار فرد قرار دارند از جمله منابع، تسهیلات، برنامه ها، فعالیت ها ونحوه ی مدیریت آنها مربوط می شود.
برخی عوامل موثر در میزان مشارکت در امور فراغتی
عوامل فردی | عوامل اجتماعی و محیطی | عوامل موقعیتی |
سن | حرفه | منابع در دسترس |
مرحله زندگی | درآمد | تسهیلات-از نظر نوع و کیفیت |
جنس | درآمد خالص | آگاهی |
وضعیت تاهل | ثروت مادی | میزان درک از موقعیت ها |
هدف زندگی | دارا بودن یا نبودن اتومبیل | کیفیت خدمات تفریح |
الزامات فردی | زمان در دسترس | نحوه توزیع تسهیلات |
ادراک از فراغت | وظایف و مسوولیت ها | میزان دسترسی به تسهیلات |
نگرش و انگیزه | محیط خانه و اجتماع | گزینه ی فعالیت |
علایق و دلمشغولی ها | دوستان | حمل و نقل |
مهارت ها و توانایی ها | نقش های اجتماعی | هزینه ها |
شخصیت و اعتماد به نفس | ارتباطات اجتماعی | مدیریت |
فرهنگ محیط رشد | عوامل محیطی | بازاریابی |
پیش زمینه | تحصیلات | برنامه ریزی |
عوامل فرهنگی | رهبری و سازماندهی | |
موضع گیری های سیاسی |
فرهنگ عامه و فراغت توده ای
امروزه توده ای شدن فراغت که در اثر گسترش تاثیر رسانه ها و فرایند جهانی شدن اتفاق افتاده، تفاوت های اجتماعی و طبقاتی سابق را در استفاده از فراغت از بین برده یا کاهش داده است؛ به نوعی که افراد متعلق به طبقات مختلف، اوقات فراغت خود را با مشغولیت های کم و بیش یکسانی پر می کنند.
در فرهنگ توده ای امروز، مصرف کننده به ستوه آمده باید مدام در جستجوی راه های جدیدی باشد که بتواند از عهده مسوولیت های سنگینی که کار، عشق و خانواده، بر دوش او می گذارند، برآید. تنها برای معدودی از افراد، زمانی که برای فراغت کنار می گذارند، موهبتی است برای غنی تر کردن زندگی شان. وقت آزادی هم که این روزها به وجود آمده، توام است با رخوت و ذهنی غیرنقاد و شیفته تفریح و هیجان. فراغت واقعی که به معنای رهایی از تنش ها والزامات زندگی روزمره است، برای همه امکان پذیر نیست.
فرهنگ عامه غالبا در فراغت توده ای نمایان می شود. غالب مردم در اوقات فراغت خود فرهنگ مورد علاقه خود را نشان می دهند. چون در فراغت مردم، به طور نسبی آزادی بیشتری از عرصه کار وجود دارد. رواج فرهنگ غربی از طریق تکنولوژی های رسانه ای در سرتاسر دنیا، می تواند موجب آنومی شده و برای مردم کشورهای در حال توسعه به هدف تبدیل شود. فرهنگ مردمی و فراغت توده ای در جلوه های گوناگون خود (تلویزیون، رادیو، موسیقی پاپ، مد و ورزش) برای مردم کشور ما نیز افق های جدیدی را از زندگی غربی ترسیم کرده است.
فراغت توده ای و فرهنگ عامه امروزه در بسیاری از نقاط جهان به جامعه مصرفی و مصرف پیوند خورده و در طبقات اجتماعی مختلف گسترش یافته است و سبک های جدیدی از زندگی ایجا شده که مبتنی بر مصرف هرچه بیشتر کالاهاست. گذشته از این، با تحولات فرهنگی متعاقب آن، اهمیت کار در ایجاد هویت اجتماعی کمرنگ شده و انسان ها با انتخاب ها و سلیقه هایشان تمایز و تشخص خود را نشان می دهند. کارکردن تنها فرصتی است برای تامین فراغت در جامعه مصرفی. اهمیت سبک زندگی و فراغت انسان ها تا بدانجا گسترش می یابد که خود فراغت و نحوه گذران آن، تمایز، منزلت و هویت ایجاد می کند اما در فرهنگ مصرفی، در عین حال معنای فراغت از استراحت، بازآفرینی و رشد استعدادها تبدیل می شود به جستجوی لذت، تفریح و سرگرمی، رضایت، خو.شی و رهایی.
در این شرایط اوقات فراغت سبب شی وارگی فراغت می شود؛ در نتیجه، آرمان رهایی، آزادی و فراغت بال جای خود را به تبعیت افسار گسیخته ای از امیال و تقلید از تبلیغات صنعت فرهنگ می دهد. لذت جویی فرهنگ مصرف گرای مدرن در شهر بازی ها، مراکز تفریحی، مراکز ورزشی، فروشگاه های بزرگ و مراکز خرید تجلی می کند. برای عامه مردم، لذت مساوی می شود با خرید بیشتر و تبعیت از مدهای مصرفی جدید.
البته در برابر این فرآیند، توسط نخبگان فکری و فرهنگی مقاومت هایی صورت می گیرد اما غالب مردم، فراغت توده ای را دنبال می کنند؛ این همان فراغت توده وار است. فرهنگ عامه تا زمانی مردمی می ماند که مردم در کار، زندگی و فراغت خود آن را دنبال کرده و آن را بخواهند و نشان دهند. اما فراغت توده ای و فرهنگ مردمی ای را که تحت تاثیر فرهنگ غربی به هیجان، تفریح، لذت و انفعال گراییده، می توان به شکلی هدایت کرد که سبب تخریب فرهنگ و میراث ملت ها نشود.