موفقیت یک آلبوم یا یک قطعه موسیقی را میتوان به دو روش موردسنجش قرارداد: ورود به نمودارها (۳۰ رتبه برتر، مجله بیلبورد [۱] یا نظایر آن) و مدتزمان باقی ماندن در نمودارها. هردوی اینها به معنای موفقیت مالی و هنری برای هنرمندان و شرکت ضبط است، و هرچقدر یک آهنگ بیشتر در نمودارها باقی بماند به معنای موفقیت بیشتر است. اما مسئله اصلی این است که آیا میتوان عوامل پیشبینی کننده موفقیت را شناسایی کرد؟ مطالعات تقاضا نشان دادهاند که میزان جمعیت افراد جوان و فصلی بودن (خصوصاً کریسمس) از عوامل اصلی در پیشبینی فروش هستند. اما در این میان نقش سلیقه علیرغم تمایز فراوان کالاهای تجربی، که مصرفکنندگان اطلاعات قبلی کمتری درباره آنها دارند، در نظر گرفته نشده است؛ گذشته از این، اثر «گلوله برفی» نیز در خصوص تقاضای خریدارانی که کاملاً تحت تأثیر سلایق گروههای همسان خود هستند وجود دارد. مطالعات اقتصاددانان درباره موفقیت در نمودارها نشان داده است که توزیع موفقیت به لحاظ باقی ماندن در نمودارها بهشدت نامتقارن است و مطابق با نظریه ابرستاره [۲] تعداد معدودی هنرمند تراز اول این شرایط را تجربه میکنند. چنین نتیجهای چندان هم تعجبآور نیست؛ البته، نتیجه تحقیق انجامشده در خصوص نمودارهای بریتانیا در دهه ۱۹۹۰ نشان داد موسیقیهای فیلم و آلبومهای «بهترین آهنگها [۳]» به موفقیت دست پیدا میکنند.
موفقیت تجاری برای هر صنعت و هر شرکتی حیاتی است: همانگونه که شرح آن گذشت، در صنعت ضبط موفقیت آلبومهای خاص به آلبومهای کمتر موفق کمک متقابل میکند و هرچقدر محبوبیت آنها طولانیتر باشد، توانایی بیشتری در ایجاد منابع مالی برای هنرمندان و آثار آینده آنها خواهند داشت. در بسیاری از کشورها کپیرایت آثار ضبط صدا به مدت پنجاه سال ادامه مییابد (در ایالاتمتحده مدت آن ۹۵ سال است) هنرمندان، ناشران و شرکتهای ضبط تا مدتها میتوانند از حق الامتیاز و سایر دریافتیهای آثار موفق بهرهمند شوند (اشاره به این مفهوم ریچارد کیوز دارد «هنر پایا است»).
منبع: روث تاوز، (۱۳۹۴)، درسنامه اقتصاد فرهنگی. ترجمه علی اکبر فرهنگی، احتشام رشیدی و انسیه ابری نشر دانژه.
[۱]Billboard
[۲]Superstar theory
[۳]Greatest hits